تا وقتی هم که بچه بودم هیچ وقت نشد که به جز بیست نمره ای بگیرم .
واسم لذت داشت .
همیشه فکر میکردم بهترین عدده .
ولی امروز بیست واسم شده عذاب .
شده درد .
شده زخم .
واسه خودم شمردن از یک تا بیست خیلی قشنگ بود، درسته که دلتنگیش خفه ام میکرد، ولی خب میدونستم که وقتی به بیست برسم، یه دله بی تاب و بی قرار بهم میرسه و از دلتنگیه این بیست روز، بیشتر از همیشه واسه محمدت شیرین میشی و تلخیه این بیست روز رو از تنم در میاری .
ولی نمیدونستم تلخیه این بیست روز قراره تا همیشه به کامم بمونه و این بیست روز هیچ وقت تموم نشه ...
آخ که مهسا .............
خونه ی عشقه من و مهسا...برچسب : بیست, نویسنده : 3khooneye-eshghemoon3 بازدید : 159