ماهه آسمونم

ساخت وبلاگ

خیلی وقته که با دل گرفته و خراب اینجا میومدم و یه جورایی سر زدن به خونه ی عشقمون واسم عذاب بود . چون تنهایی رفتن تو خونه ای که واسه ی عشق بازی با هم نفست ساختی، خیلی سخت و عذاب آوره . 

ولی این بار از خوشحالی روی پای خودم بند نیستم، چون نیومدم اینجا که دلتنگی رو حس کنم . 

این بار با صاحب خونه اومدم . 

این بار خیلی فرق داره . 

بعد از خیلی وقت بازم چراغ خونه ی عشقم روشن شده و ماهم برگشته و خونه ی دلمو گرم کرده . 

این بار نیومدم که گله کنم از دلتنگی، اومدم تا بازم قربون صدقش برم تا قند تو دلم آب بشه . 

اومدم خونه رو مرتب کنم تا بازم خانومه خونه بیاد پیشم . 

اومدم بگم خانومم بهم گفته دیگه نمیخواد تنهام بزاره . 

اومدم بگم خوشحالم چون خانومم گفته که اونم نمیتونه جدایی رو تحمل کنه . 

اومدم بگم دیگه من و مهسام از هم جدا نمیشیم . 

حتی یه نفس نمیزاریم دلامون تنگ باشه و غصه بخوره . 

اومدم اینجا که بگم، بیخیال همه ی دنیا و قانوناش، میخوام که همه ی مهسامو داشته باشم ... 

آخ که مهسا خیلی میخوامت .... 

آخ که مهسا نبودنت واسم مرگه ... 

آخ که مهسا چقد نیاز دارم بهت ... 

آخ که چه شبا و روزایی بدون تو سر کردم و حتی نمیتونستم لب باز کنم ... 

دردت به جونم، خیلی دوستت دارم .

خونه ی عشقه من و مهسا...
ما را در سایت خونه ی عشقه من و مهسا دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 3khooneye-eshghemoon3 بازدید : 228 تاريخ : پنجشنبه 16 آذر 1396 ساعت: 15:26