امشب شب آرزوهاست . همه ی آدما یه سال منتظر این شب می مونن تا بتونن آرزوشون رو از خدا بگیرن . ولی .... ولی آرزوی من امروز خودش با پای خودش رفت . حتی نذاشت که بتونم لااقل آرزوش کنم از خدا و لااقل با امید به داشتنش خودمو آروم کنم ... بی انصاف همه چیزمو ازم گرفت . لااقل اینقد معرفت نداشت که امید رو واسم بزاره تا بتونم باهاش دلمو زنده نگه دارم . مهسا، بودن رو بلد نبودی . حتی کسی رو که نفس به نفسش به یادت بود و شب و روزش رو با تو سر میکرد رو لایق دیدن عکست ندونستی . ولی حتی رفتن رو هم بلد نبودی . میشد خیلی قشنگ تر رفت . جوری که دلی رو که واست جون میداد رو له نکنی و بزاری با امیدت زنده باشه . ب,آرزوها ...ادامه مطلب