برد و باخت ( اولین شب بیداری)

ساخت وبلاگ
پنج شنبه شب ! 

شب جمعه !

شبه روزی که اصلا نتونستم پیشت باشم 

درعوض قرار بود شب جبرانش کنم 

یعنی همون شب جمعه !

یه چیزایی گفتی و یه چیزایی شد که بین خودمون بمونه ...

ولی من یه جا ترسیدم 

وحشت کردم

نخواستم ............. و تو مسابقه گذاشتی !

یه مسابقه جذاب 

اینقدر برام جالب بود ، جدیه جدی بودم 

حسابی فکرمو درگیر کرد

خواستی بخوابم و تو روی تنم یه چیزی بنویسی و من حدس بزنم .

بماند که جر زیاد زدم و هی ازت فرصت خواستم دوبار اشتباه گفتم 

دفعه سوم 

واااای دفعه سوم که خواستی راهنماییم کنی محمد

خخ دیوووووووونه 

کلشو گفتی نقطه به نقطه! 

عااااشقتم ... راهنمایی کردنات تو حلقم 

مهسای من، ارزوی قشنگم ، با همه ی وجود دوستت دارم عزیزه محمد .

یک هیچ ...

اما نوبت من که رسید نوشتم .... محمد هیولا نشو !

اما توی خُل و چل نه گذاشتی نه برداشتی گفتی بابا نان داد!

 

دیوووووووووونه ... تو خواستی من ببرم ! 

تو خواستی من همیشه ببرم

تو خواستی همیشه باعث بردم بشی

 

گفتی من میبازم تا تو ببری !

 

  و این اولین شبی بود که تا خود صبح با هم بیدار موندیم با هم حرفیدیم و خوش گذروندیم 

اولین و زیبا ترین شب بیداریه من و تو

خونه ی عشقه من و مهسا...
ما را در سایت خونه ی عشقه من و مهسا دنبال می کنید

برچسب : برد و باخت صادق,برد و باخت چه کوتاهه مرزش,برد و باخت, نویسنده : 3khooneye-eshghemoon3 بازدید : 234 تاريخ : شنبه 20 آذر 1395 ساعت: 19:45